۱۳۹۵ دی ۱۳, دوشنبه

تازینامه کتابی که دیناری به دردِ آدمیت نمیخوره




و پایتختِ هزاره ای ما تیسفون که امروز بغداد اش [می نامند]، که بخشی از همون پایتخت بود، پایتختِ تازی ها شده؛ مثلِ اینکه محکوم به سیلی خوردن از زمانه است. و دجلۀ قشنگ ما ایرانیان، دجله مالِ ما بوده، ما ایرانی ها؛ مثلِ اینکه محکوم به خونین شدن در هر چند دوره ای از زمانه [است].
بهرروی، هر چه به سرِ این منطقه آمد؛ از سرِ تازینامه آمد. اگر یک شاهزادۀ ننگینِ ایرانی به نامِ مایا، یا ناجا، یا بود، یا بهبود، یا روزبهان، یا خشنودان، یا ابنِ بخشودان(که معروف شد به سلمانِ فارسی) این خیانتِ بزرگ را نکرده بود و نرفته بود دینِ نوینی رو تاسیس بکنه و محمدی بسازه و عمر و عثمان و زهرِ مار و کوفت کاری و علی و ملیح و اینها رو بیاره؛ ما شکست نمیخوردیم و ایران با توطئه های داخلی و خارجی هستی اش از دست نمیرفت و شاید یکی دو سَده بعد اش ما ابرقدرتی همتای کنونی آمریکا از نظرِ تکنولوژی بودیم. ولی خُب، کتاب و فرهنگ ما رو سوزوندن، ما شونزده هیفده قرن، نه تا سه-چهار قرن، شاید بیست قرن؛ ما عقب افتادیم، آنچنانکه فردوسی گرامی میگه که:
"نشیبی دراز است پیشِ فراز"
میگه، بعد از اینکه تازی ها میاند، جلویِ پایِ ما، سرازیری یه بلندی پیشِ این سربالایی ای که رفتیم هست، و ما در حالِ اون نشیب ایم رویهم رفته.
اما خُب، همه برمیگرده به این کتابِ ننگین که آمد جایِ اون فرهنگِ رسا رو گرفت، ما رو به مرحلۀ صفر شدن رسوند که بعدِ چهارده سده تازه دشمنی مانندِ بی بی سی و انگلستان و آقایِ جرج بوش[کارتر] برای ملت ایران بیاند و چکار بکنند؟
بیاند انقلاب اسلامی با این کتاب برای مردمِ ما راه بیندازن!
این کتابِ ننگین
علتِ اینکه ما به این کتابِ ننگین زیاد نگاه می کنیم و زیاد دونه دونۀ واژه هاشُ میگیم برای این اِه که مردم بفهمند چه ننگی هم بوده
ای کاش کتابِ سکسِ مهوش بود
ای کاش سناریویِ نمیدونم فیلمهای پورنو بود
هم اونه، هم لجنه، هم تعفنه، هم بیخودیه، هم افسانه هایه یاوه، هم چیزهایی که اصلا دیناری به دردِ آدمیت نمیخوره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر