۱۳۹۶ مرداد ۲۲, یکشنبه

کِشیده ای که صدایش از کهکشان ها بلند شد، و دلِ اُم القری و انگلیس ها رو لرزوند



به هر روی بحث بر این بود که کشور گرفتارِه و نباید بیش از این، به راستی گناهِ حتی، که یک ملّتی آنقدر بی قید و بی بند و بار باشه که شرایطِ پُر از گرفتاری و مصیبت بارِ میهن و مردمِ اش رو ندیده بگیره. اون بانویِ تن فروش رو که من [درباره اش] صحبت کردم، نشانه ای از یک جامعۀ صد در صد آلوده شده است.
نسلِ جوانِ ما در داخلِ کشور، من نمونه هایش رو که اخیراً آمدند [دیده ام]. نسلِ جوانِ ما در داخلِ کشور اصلاً چیزی رو که نمیخواد اسلامِه، اصلاً بهش توجهی نداره، اصلاً، مُرده
و سپاس میگم آفریننده رو که خودش میدونه، من بودم که کُشتمِش، من این هیولا رو کُشتَم.
چند روزی، برایِ نخستین بار در جامعۀ ایرانی کِشیده ای به سیمایِ این اَهریمنی که چهارده سَده میهنِ من رو شکنجه داده بود زدم که صدایِ این کشیدۀ من از کهکشان ها بلند شد، دلِ اُم القری و انگلیس ها رو لرزوند و فوراً صدایِ من رو متوقف کردند، اما اون کشیده رو من زدم.
پُشتِ سَرِ من بود که به گفتۀ خواهرم، میگه "حالا رادیو-تلویزیون هایِ دیگه هم آمدند تاریخ رو میگند، راجب به دین هم میگند، راجب به زباله بودَنِش هم میگند، اما در عینِ حال میخواهند نِگَهِ اش هم دارند". اما نه، ما کشیده ای زدیم که اگه تمامِ این زوزه کِشهایِ لُس آنجلسی تا قیامت و صبحِ بامداد و شامگاهِ قیامت هم زوزه بکِشند، باز ما اون کشیده رو زدیم و شِکوندیمِش، یعنی پردۀ، به گفتۀ خودِ تازی ها "حجابش" رو ما پاره کردیم.
ما گفتیم آقا "این نَنگِه"، ما گفتیم "علی سگ کُش آدمی نیستِش که یک ملّتی برایش مویه بُکنِه و به بهترینِ فرزندِ خودش بهمنِ جازویۀ رامهُرمُزی دشنام بگه بخاطرِ یک تازی یه آدم کُشِ، سگ کُشِ، و هُنر کُش".
من از مجلسی برایتان اون روایتی رو که میگه، روایت هایِ متعددی در این زمینه هست که: "علی گفتش که: پیغمبر بنده را می فرستاد مدینه، تصویرها و صورت ها رو"، یعنی همین آثارِ هنری رو، "مَحو کنم، قبرهایی رو که یک خورده بلندند صاف کنم و سگ ها رو بُکشَم"
از ابتدا تا 2:46

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر